محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

محیا بانو

محیا موهاشو کوتاه کرده

ریختن یک پارچ آب روی زمین

مدت دو هفته از شستن فرش خونمون می گذره .من همش مواظبت بودم که روی فرش    چیزی نریزی .دیشب بعد از شام من یک لحظه رفتم آشپز خونه ،یک دفعه داداش مسعود عصبانی    شد گفت مامان مامان بیا دخترت بگیر آب پارچ و ریخت رو فرش .((خودت هم ناراحت شدی))     ...
29 بهمن 1392

رعایت بهداشت فردی محیا خانم

وقتی سر وصدات نمیاد معلوم میشه در حال ریخت پاش کردن یک جایی هستی ،  بخاطر همین من یواشکی وارد اتاق شدم ،تا ببینم مشغول چه کاری هستی     دیدم داری موهاتو شونه می کنی         یه عکس هم موقع ناخن گرفتن از محیا گرفتم به نظر من جالب بود    شما هم ببینین بدک نیست       ...
29 بهمن 1392

محیا کوچولو رفته بود حموم

((دیروز من تو رفته بودیم حموم ،به تو خیلی خوش گذشت ))             مامان جونم ،مامان جون ،محیا رفته به حموم    مامان مهربونم دوستم داری می دونم                                                       شامپو بزن به موهام ،می خوام تمیز بمو نم چشام داره می سوزه، آبی بریز رو گونه ام  لیفی بزن به تنم این گل خوشبو منم  حوله ام رو زود بپوشم  وقتی که خشک شد تنم لبا سمو می پوشم   مامان جون عزیزم ببین چقدر تمیزم  محیای ناز...
25 بهمن 1392

شب به یاد ماندنی

دیشب خونه بابابزرگ وعزیز رفته بودیم دایی و زندایی هم بودن تو خیلی خوشحال بودی     داداش مسعود و دایی یه عالمه با تو بازی کردن خودت هم یک لحظه آروم نبودی   اگه خاله جون ندیده بود از روی مبل پایین می افتادی و خدا میدونه که چی می شد    بابا محمد هم روی مبل با اون همه سر وصدا خوابیده بود       ...
25 بهمن 1392

شیطنت های محیا

حدود سه هفته هست که محیا خیلی شیطون شده باید تمام حواسمون به محیا باشه که خرابی به بار نیاره مسعود طفلک که دیگه از دست محیا آسی شده  از بس که پاکن ومداد و دفترشو دست میزنه  من هم که از بس کابینت وکمد مرتب کردم خسته شدم نمی دونم چی کار کنم           ...
25 بهمن 1392

واکسن 2 ماهگی

28 اسفند واکسن 2 ماهگی زدی اون روز خیلی بی قرار بودی ،تب کرده بودی    بابا جون حوله گرم می کرد روی پاهات می ذاشت ...
23 بهمن 1392

محیا و اولین برف

روز پنج شنبه 92/10/12    روز تعطیلی ما بود من ،تو و داداش مسعود خواب بودیم با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدیم خاله جون بود    گفت ،یه خبر پاشین از خواب برف اومده    من هم از فرصت استفاده کردم ،از تو و روز برفی عکس گرفتم                          ...
18 بهمن 1392

کیک تولد یک سالگی

محیا شده یک ساله  یه دم آروم نداره هرچی که گیرش میاره تو دهنش میذاره یک کم تاتا می کنه  مامان بابا می کنه چه شیطون وشیرین  ببین چه ها میکنه کاغذای رنگارنگ  بادکنکای قشنگ تولدش رسیده شاد چقدر این آهنگ کیک کوچیک خریدم هدیه تهیه دیدم شمع رو کیکش گذاشتم دست می زدم فراون نانای می کرد محیا جون   یک شب خوب وزیبا  تولدت مبارک  محیای ناز مامان                     ...
10 بهمن 1392

مروارید های خدا دادی

 عزیزم الان که دارم این مطالب ها رو می نویسم 6دندون زیبا وقشنگ داری  سلام سلام ،قشنگها  خبر دارم براتون ، خبرهای داغ و جذاب  محیا داره 6 دندون  قند می خوره از قندون  فرشته ای مهربون  آورده براش 6دندون  آش بخورین نوش جون  آش دندون محیا جون   ...
10 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا بانو می باشد